آش شله قلم کار تا بحال نپختم.از اسم این آش مشخصه همه چی باید داخلش باشه
از ظهر حبوبات این آش همه چی قاطیو گذاشتم بپزه تا برای افطار آماده بشه .افطار فقط آش می چسبه و نون پنیر و سبزی
دیشب حالم خیلی بد بود.یاد گذشته و اینده و سرنوشت نامعلومم اشکم رو در اورد
گذشته ای که خیلی بد بود هنوز آثار اون در زندگی الانم پیداست.صورتمو با سیلی سرخ نگه داشتم
سعی می کنم کمتر فکر کنم ولی گاهی اوقات نمیشه .دیگران نمی ذارن .طعنه و کنایه دیگران اذیتم می کنه
همیشه باید یه جای داشته باشی تا حرفهای دلت که تلمبار شده و سنگینی می کنه رو یه جا بنویسی
چه جایی بهتر از این جا
غر بزن نق بزن گریه کن .از حال بدت بگو
بگو می خوام تنها باشم
بگو نمی خوای با کسی هم صحبت بشی
بگو تنهایی خیلی بهتره از کسایی که عذابت میدن
از پختن آش به کجا رسیدم
از سرما چلمبه شدم زیر پتو .با بارون دیشب هوا دوباره سرد شده
امروز فقط دلم می خواد بنویسم .حوصله ادما و حرف زدن با اونا رو ندارم .
اگه اونا اصرار نمی کردن منم اجازه نمی دادم که بیاد
دلم راضی نبود بیاد .میدونستم اگه رازهای زندگیمو بفهمه نظرش در مورد من تغییر می کنه
این چند روز حالم یه جوری شده .تمام فامیل فهمیدن اومده و بعد گفته نه.دوباره همه سکوت می کنن .ولی از چشمهاشون پیداست دچار عذاب وجدان شدن .
به من چه .مقصر نه گفتن همین فامیل گرامی بودن
دروغ چرا خوشحال شدم گفت نه . کینه ای به دل ندارم
ولی چون باعث شد یه عده وجدان درد بگیرن خوشحالم
درباره این سایت